غروب، ابر، باد، سرما، مشت، التهاب انگشت، خستگی، یک. «من واقعاً نمیفهمم منظورت چیه. واقعاً نمیفهم حرفات رو. نمیفهمم چرا الان ناراحتی. و واقعاً میگم نمیفهمم. من نمیدونم چهکاری باید بکنم. نمیفهمم چرا باید برای چیزی که ندارم هنوز -خارج- باید به کسی جواب بدم و یا با کسی به اشتراک بذارمش. چه تضمینی بدم -که میمونم-؟ خب نمیدم. عقد مثلاً؟ به کسی تضمینی نمیدم. و اصلاً هم خوشم نمیآد. نمیفهمم. دارم میگم نه دیگه. نه. خیلی واضحه. از رابطه خوشم نمیآد. واقعاً اذیت شدم و نمیخوام. دستوپام هم قطع شه میرم امسال. چه کمکی از دستم برمیآد؟»
عنوان نامه «بعداً یه وقتی که اینحرفا رو بخونی، یه لحظه دلت میگیره؛ ولی نمیخواستم ناراحتت کنم» بازدید : 391
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 2:37